خود مادر پنداری

ساخت وبلاگ
زن با خودش فکر کرد «خیلی دوستش دارد» دوس داشتن چیز عجیبی بود، مقدار زیادی رنج روی قلبش سنگینی میکرد ، مقدار زیادی امید به درست شدن اوضاع داشت، مقدار زیادی دیگر نمیتوانست هیچ چیز مثل قبل شود. مقدار زیادی از این مقدار ها آزارش میداد و هر شب، بعد از دور اول پرسه در خاطرات، دلتنگی ها، فحش دادن به روند زندگیش و گریه،فکر میکرد... آن در جادویی رویاهایش را باز میکرد ، _  چند سال گذشته بود ، پولدار شده بود، یک زن قوی ، کسی که هیچکس دیگر نمیتوانست به او زور بگوید ، یا نظراتش را تحمیل کند. رفته بود بلیط هواپیما گرفته بود ، دست مرد را گرفته بود و گفته بود برویم.. بیا با هم برویم. از اینجاکه برویم همه چیز درست میشود.  بعد رفته بودند ، آن طرف بلیط هواپیما  پیاده شده بودند پایشان نرسیده پیش روانشناس مشکل های دور و درازشان را حل کرده بودند وخوش و خرم& خود مادر پنداری...
ما را در سایت خود مادر پنداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mahi-siah9 بازدید : 131 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:10

درواقعهنوز نمیدونم که دلم میخواد بنویسم یا اینکه دلم نمیخواد بنویسم. مدت زیادی از زمانی که برای خودم وقت میذاشتم ، مطالعه میکردم و مینوشتم میگذره. اتفاقای زیادی افتاده و من کلی تغییر کردم، یا بهتره بگم بزرگ شدم. نمیدونمبخاطر اینه که نبودم ونمینوشتم یا اینکهکلن فضا به اینشکل شده ولی انگار وبلاگ نویسی دیگه حرارت سابق رو نداره ، کلی از کسایی که میشناختم دیگه نمینوسن و فقط تعداد محدودی باقی موندن. گرچه تهش تاثیری به حال من نداره . چون مهم نیست خونده بشم یا نه. خود مادر پنداری...
ما را در سایت خود مادر پنداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mahi-siah9 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:10